گروه هنر ورسانه - مریم اویسی؛ فیلم سینمایی پوست به کارگردانی برادران ارک، فیلمی در ژانر وحشت است. حضور این فیلم و فیلم آن شب در سی و هشتمین جشنواره فیلم فجر، نشانه این است که سینمای ایران از ساختن فیلم های اجتماعی پا را فراتر گذاشته و در ژانر پر خرج و زحمت وحشت هم قدم های نوپایی را برداشته است.
تاکنون فیلمسازان کهنه کار و تازه کار توانستند با خلق آثاری در حوزه مسائل اجتماعی یا حوزه دفاع مقدس ، شگفتی آفرین شوند و نامشان را در ذهن ها ماندگار کنند. برادران ارک با وجود اینکه در این فیلم نتوانستند از جلوه های ویژه مناسب استفاده کنند و در تصویرسازی موجودات ماوراء الطبیعه چندان موفق نبودند اما یک قصه خوب را روایت کردند.
در فیلم های مهم و پر ستاره هالیوودی استفاده از روایت قصه به شکل آواز را بارها دیدیم. سوئینی تاد یکی از فیلمهایی است که جنایت در آن با استفاده از روایت آواز و شعر صورت میگیرد. استفاده از این سبک نریشن در این فیلم، آن قدر خلاقیت دارد و به چشم میآید که میتوان تا حد زیادی، از نواقص آن چشم پوشید. چرا که در همین جشنواره سی وهشتم، فیلمهایی به دست کارگردانان بزرگ و نامدار ساخته شدند که نریشنهای آنها برای کمک به صحنههایی بود که نمیتوانستند آن را به نمایش بگذارند و همین موضوع، از جذابیت فیلم میکاست.
پوست اما توانسته در همان سکانس اول، مخاطب را به صندلی سینما میخکوب کند. این میخکوب شدن به خاطر صحنه های ترسناک نیست بلکه شروع خوب است. شروع خوب یعنی موسیقی مناسب و ترسناک که در ساز عاشیق تلفیق می شود و با نوای او، قصه شروع می شود. درست در زمانی که عاشیق از خواندن دست می کشد و توضیحی درباره داستان می دهد، موسیقی و افکت های صوتی جلوه بیشتری پیدا می کنند و راز آلود بودن داستان را بیشتر نمایش می دهند.
پوست از دل قصهها و افسانههای ترکی بیرون میآید و لوکیشن فیلم هم یکی از روستاهای آذربایجان است. پوست به بافت و سنت ترکی وابستگی شدید دارد و همین موضوع باعث میشود که ساخت این فیلم به زبان ترکی نه تنها سوال در ذهن مخاطب ایجاد کند بلکه خالق اثر را برای این اصالت تحسین کند. این موضوع چیزی است که در آتابای ساخته نیکی کریمی وجود ندارد. هر المان اصلی فیلم باید یک دلیل قدرتمند برای استفاده اش در فیلم ، وجود داشته باشد اما در آتابای این دلیل برای استفاده از زبان ترکی، فقط به سلیقه کارگردان مربوط می شود و آتابای می توانست به هر زبانی و در هر مکانی تولید شود.
پوست یک قصه منسجم و به هم تنیده دارد که توانسته با ماوراءالطبیعه بودن ، دلیل برخی از اتفاقات را توجیه کند. شب، هوای مه آلود زمستانی ، باغ عریان از پوشش برگ ها، در هم پیچیدن سایه ها ، صدای سازی که از در میان صداهای ترسناک گم می شود و روایت عاشیق از قصه عشق آراز و مارال توانسته هم تناقض را در میان این داستان عشقی با اتمسفر موجود ایجاد کند و هم بیننده را آگاه کند که این قصه عشق و عاشقی پایان خوشی ندارد.
نویسنده فیلم به زیرکی توانسته در مواردی که نیاز به فلش بک و بازگشت به گذشته وجود دارد طوری که در ذوق مخاطب نزند و با روایت ، سر و ته قضیه را هم بیاورد . اما افسانه آراز و مارال فقط یک قصه برای شنیدن و ترسیدن نیست.
آراز تنها پسر خانواده ای است که پدرش با گرفتن زن جدید، همسر اولش را رها می کند و مادر آراز وابستگی شدیدی به او دارد. مادر آراز ، همچون برخی از مادران امروزی، از ازدواج پسرش میترسد. از اینکه توجه گذشته را از پسر دریافت نکند احساس طرد شدگی میکند. چنین زنانی در علم روانشناسی، کسانی هستند که محبت و توجه به پسر را جایگزین عشق و عاطفهای میکنند که باید به همسرشان داشته باشند و با جایگزینی فرزند به جای همسر، از همسرشان فاصله بیشتری گرفته و تمام دنیایشان در پسرشان خلاصه میشود. این کار این توقع را برای آنان ایجاد میکند که فرزندشان به جای همسرشان به آنها توجه و محبت کند و وقتی این انتظار برآورده نمی شود، آشفتگی و ناراحتی را به همراه دارد.
چنین مادرانی ، سخت با دلبستگی پسرشان به یک زن دیگر کنار می آیند و برخی از این افراد علی رغم دلسوزی و محبت مادری، برای خروج رقیب تازه وارد تلاش می کنند.
مادر آراز نمونه ای از این کیس روانشناسی است. دعا نویسی او برای فراق بین آراز و مارال، استعارهای است از تلاشهای او برای جلوگیری از جدا شدن فرزندش. وقتی فرزند از راز تلاش مادر برای جدایی بین او ومعشوقهاش مطلع میشود دو واکنش را میتواند انجام دهد اول اینکه خشمگین شود و مادر را با عتاب و سرزنش ترک کند و دوم اینکه منفعلانه بر کاری که مادرش کرده، درون ریزی کند و به زندگی خودش در کنار مادر ادامه دهد.
آراز واکنش اول را انتخاب کرد و خشمش به حدی بود که در ادامه داستان می بینیم که او به ضعیف شدن مادر راضی می شود تا بتواند به عشقش برسد. پیوند مادر و فرزند در دوران حاملگی از طریق ناف است و در سکانس هایی از فیلم، خونریزی آراز در ناحیه ناف را می بینیم که نشان از جدایی از رحم و خاستگاهی دارد که از آن پا به دنیا گذاشته بود.
آراز نمیتواند از فکر رسیدن به معشوقهاش دست بردارد و از این رو ، تصمیم گیری درباره این موضوع دشوار را به مارال می سپارد. میتوان کشمکش بین دو زن را جنگ دو رحم دانست که دختر برای تصاحب و مادر برای نگه داشتن فرزند تلاش میکند. در این میان، قدرت بیشتر برای زنی است که دنیای ناشناخته تاهل را به روی پسر میگشاید و مارال در این داستان، این قدرت را داشت که آراز را از آن خود کند.
دفن طلسم توسط مارال یعنی اینکه او در این میدان نبرد به نفع عشق و محبت مادری کنار کشیده است و البته درخواست آراز از مارال برای دفن طلسم به معنی این است که او نتوانسته در جنگ میان دو رحم ، انتخاب قطعی داشته باشد.
در سکانسی که آراز با خود واگویه می کند که آیا مارال، طلسم را دفن می کند یا نه ، نشانه ای وجود دارد. آراز، مارال را دوست دارد ولی در صورت وصال باید سال ها با نیروی شری که از کشتن مادرش قدرت می گیرد، زندگی کند و زمانی که شیرینی وصال، جایش را به روزمرگی داد عذاب وجدان رهایش نمی کند و مارال را هم سرزنش می کند.
سکانس های ترسناک فیلم نتوانسته بود آن طور که شایسته است ترس و وحشت را منتقل کند اما در مجموع پوست یک فیلم خوش ساخت از فیلم اولی هایی است که نشان دادند با سرمایه کم و استفاده از ظرفیت بومی می توان فیلمی ساخت که بیننده راضی سالن سینما را ترک کند.
انتهای پیام/